مثل هر جمعه سرازیر شدیم
از تو چال دور و زمین گیر شدیم
یال دوم به درون دره
همه فریاد کشیدند برهّ
گله ای برهّ ی خود کرده رها
او هراسان شده در دشت خدا
برهّ بود و غم تنهایی او
درّه بود و ره رهایی او
اه ای بره ی نازوزیبا
مادرت کرده برایت غوغا
برهّ تا مادر خود می بیند
بهر شیرش به دو پا می شیند
عشق با عشق هم آغوشی خواند
غمشان برد و فراموشی خواند.........
موضوعات مرتبط: 7- هـــــــــم آغوشی، ،
برچسبها: